همینکه که گام میزنی به خلوت خیال من * سرشگ اشگ می چکد ز چشم اشگبار من * کنون خیال روی توست که می برد قرار دل * تو ای طبیب درد من بیا بمان کنار من* اللهم ارنی الطلعة الرشیده .السلام علیک یابن طه
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم همیشه فاصله ای هست-داد ازاین دارم قبول کن که گذشته ست کار من از اشک که سال هاست به تنهایی ام یقین دارم تو نیز دغدغه ات از دقایقت پیداست مرا ببخش اگر چشم نکته بین دارم بخوان و پاک کن و اسم خویش را بنویس به دفتر غزلم هرچه نقطه چین دارم کسی هنوز عیار ترا نفهمیده ست منم که از تو به اشعار خود نگین دارم
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
گل فکر بی قراری بلبل نمیکند بلبل بدون گل سخنش گل نمیکند عاشق به جرم عشق به بالای دار رفت اری کسی زعشق تنزل نمیکند سوغات مرد عشق به جز درد هیچ نیست باید بمیرد انکه تحمل نمیکند
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
لحظه لحظه بوی ظهور میآید
عطر ناب گل حضور میآید
سبز مردى از قبیله عشق
ساده و سبز و صبور میآید
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]
گرچه افتاد ز هجرش گرهی در کارم
همچنان چشم کرم از کرمش می دارم
می کشم بار چه کوه غم هجران امروز
تا که فردا دهد آن شه به بر خود بارم
به صد امید نهادیم در این بادیه پای
ای دلیل ره گمگشته فرو مگذارم
پاسبان حرم دل شده ام در هر شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کونسیمی زعنایت که کند بیدارم
فیض از حافظ شیراز گرفت این ابیات
در غم هجر تو می خوانم و خون می بارم
نوشته شده توسط : علی انصاری
نظرات دیگران [ نظر]